مقدمه‌ی مهدی موسوی بر مجموعه‌شعر «وطن نامرئی» از شاندور پتوفی با ترجمه‌ی حنیف خورشیدی

صحبت کردن درباره ی شعر و هنر «شاندور پتوفی» با زندگی و فعالیت های اجتماعی و سیاسی او گره خورده است. در واقع پتوفی قبل از شاعر بودن یک مبارز راه آزادی بود. جوانی که تحت تأثیر انقلاب فرانسه علیه امپراطوری اتریش به پا خاست و برای استقلال مجارستان تلاش کرد و در حالی که تنها ۲۶ سال داشت در این راه کشته شد.

اشعار او گاهی بخشی از فعالیت ژورنالیستی او را شامل می شوند و گاهی در راه تهییج و آگاهی مردم سروده شده‌اند. از این رو می‌توان او را با شاعران دوره‌ی مشروطه نظیر «عشقی» مقایسه کرد که اتفاقاً او نیز جانش را در راه آزادی از دست داد.

اما شعرهای «پتوفی» بیش از آنکه به اشعار عشقی و شاعران دوره ی مشروطه نزدیک باشد، به شعر «خسرو گلسرخی» و در جاهایی که اتفاقات و کشف‌های شاعرانه بیشتر می شود به بعضی از اشعار شاملو نزدیک می شود. درواقع از زبان هجوآمیز و نگاه جزءگرای شاعران دوره ی مشروطه در آثار او ردّی دیده نمی‌شود بلکه بیشتر با سطرهایی ذهنی درباره‌ی مفاهیمی همچون آزادی، عشق، قیام و… روبرو هستیم. نمادها هم بیشتر از جنس نمادهای معروف بوده و شاعر با نمادهایی شناخته شده مثل زنجیر، طوفان، گرگ و… سر و کار دارد چون پیش از آنکه هدفش خلق زیبایی یا به فکر فرو بردن مخاطب باشد هدف، آگاهی دادن به مردم است و مخاطب هم، قشر عام جامعه است.

در واقع ادبیات برای پتوفی بیش از هنر بودن، وسیله‌ای برای انتقال مفاهیم و ارزش های ذهنی است. هرچند همین اشعار نیز به‌طور کامل از کشف و اتفاق تهی نمی‌شوند. مثلا شاعر سعی می‌کند با تصویرپردازی و تشبیه ایجاد تخیل کرده یا با به کار بردن ترجیع‌ها و سطرهای تکراری ایجاد فرم کند. فرمی که در بسیاری از اشعار این مجموعه دیده می‌شود.

شاید بیشترین نقدی که بر این مجموعه اشعار وارد باشد، شعارزدگی و وفور جملات قصار در آن است. همان نگاه رادیکالی که در زندگی پتوفی وجود دارد و باعث می‌شود حتی بعد از پذیرفته شدن زبان مجاری و بسیاری امتیازات، توسط حکومت، باز هم راضی نشده و به مبارزه‌ی مسلحانه‌ی خودش ادامه دهد، در شعر او نیز به چشم می‌ورد.خ بسیاری از سطرهای این اشعار بیش از آنکه به شعر نزدیک باشند، نوعی بیانیه‌ی سیاسی و آزادی‌خواهانه است. البته که این مسئله برای مخاطب عام جذاب بوده اما شعر پتوفی را از اوج و شاعرانگی دور می‌کند.

شیوه ی «بازترجمه»ی حنیف خورشیدی انتخاب زبانی نزدیک به زبان شاملو است. البته من متن اصلی و ترجمه‌‌ی اولیه را نخوانده‌ام و نمی توانم درباره‌ی این انتخاب لحن، نظری بدهم اما حاصل کار، با فضای حماسی و شعاری اشعار تا اندازه ی زیادی هماهنگ است و با توجه به قدمت اشعار که به حدود ۱۵۰ سال قبل برمی گردد انتخاب زبانی مدرن برای ترجمه، شاید مناسب نباشد. و صدالبته که باید متخصصین امر باید در این باره نظر بدهند.

در انتها باید بگویم که کاش شاعرانی همچون «پتوفی» بیشتر شوند. آنها که تنها به اصول شعر مقیّد نیستند و دغدغه‌هایی انسانی و شریف در شعرشان از جنس آزادی و انسانیت دارند. و مهم‌تر از گفتن این دغدغه‌ها در شعر، اعتقاد درونی و عمیق به این آرمان‌هاست. شاعرانی که زندگی و شعرشان از یک جنس باشد و مانند شاندور پتوفی اگر لازم شد هرچه دارند از جمله جانشان را در راه آنچه در شعرشان مقدس می‌شمارند، بدهند. افسوس که این دسته از شاعران بسیار کم‌تعدادند و سال‌هاست عادت کرده‌ایم شاعران را فقط در شعرهایشان بشناسیم زیرا شخصیت و زندگی‌شان هیچ شباهتی به شعرهای زیبایشان ندارد.

مهدی موسوی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *