مجموعهی «به مزار زنی که نیست»، اگرچه تنها ۱۸ چهارپاره، یک ششپاره، یک غزل، یک مسمط و یک ترجیعبند را شامل میشود، اما نشانگر آن است که شاعر آن حرفهای زیادی برای گفتن دارد. «فروغ حیدری» در این مجموعهشعر کوتاه، مانند بسیاری از شاعران نسل دوم و سوم جریان «غزل پستمدرن» قالب چهارپاره را انتخاب کرده است؛ قالبی که قافیه در آن، نسبت به دیگر قوالب کلاسیک، دستوپاگیری کمتری دارد و برای شاعری که میخواهد فراتر از وزن و قافیه، شعری از جنس زمان بسراید، قالبی مناسب است.
اشعار «فروغ حیدری» اگرچه دغدغههایی زنانه دارند، اما او خود را به یک جنسیت محدود نکرده و سعی میکند واکاوی روانشناختیای از انسان معاصر و رنجهای او ارائه دهد؛ انسانی که در فضایی تاریک و تلخ به سر میبرد و حتی در عاشقانهترین اشعار به نقد جهان پیرامون خود میپردازد. از همین رو است که اشعار عاشقانهی کتاب به سمت سانتیمانتالیسم رایج در شبکههای اجتماعی نمیرود و بهانهای است برای سخن گفتن از رنج و اندوهی که گاهی نتیجهی معضلات اجتماعی است و گاهی حاصل بنبستی فلسفی.
«فروغ حیدری» بهوضوح مانند خیلی از همنسلانش در قالب چهارپاره تسلط بیشتری نسبت به غزل دارد و آنگاه که قالب ترجیعبند را (در انتهای کتاب) انتخاب میکند، از زبان مدرن و کشفهای زبانی چهارپارههایش (مانند «شب از خودش دیوارهای محکمی میساخت») به زبانی آرکائیک و سرشار از اضافههای تشبیهی تکراری (نظیر «مهتاب رخ» و «مرغ مهجور» و «لعبت روشنگر شام»!) میرسد. البته در چهارپارهها نیز گاهی شاهد دوگانگی زبانی و ورود کلماتی که از جنس زبان امروز نیستند (مانند «همچون»، «ز»، «نهان»، «دگر»، «چون» به معنای مانند، «تیمار» و…) هستیم، اما اگر از بعضی اضافههای تشبیهی و بهکارگیری بیش از حد صفتها بگذریم، درکل چهارپارههای کتاب زبانی یکدست و امروزین دارند.
مجموعهی «به مزار زنی که نیست» اگرچه نشانگر تسلط شاعر به قالبهای کلاسیک است، اما ازلحاظ موسیقایی دارای ضعفهایی است. در قالب چهارپاره، همانطور که قبلا ذکر شد، زنگ قافیه بسیار کمرنگ است. برخلاف قالبهایی نظیر غزل و قصیده، ما فقط با یکجفت از هر قافیه روبرو هستیم آنهم با فاصلهی یک بیت! مشکل موسیقی شعرها آنگاه بیشتر میشود که «فروغ» در بعضی از ابیات، از ردیف (حتی در حد شناسه) استفاده نمیکند و قوافی ضعیفی نظیر «آدمها و دریا»، «دوا و پنجرهها»، «نیست و است»، «میکند و بودند» و… را به کار میگیرد که موسیقی پایینی دارند و حتی قدما از بهکارگیری آنها پرهیز میکردند. از طرفی دیگر، از قوافی درونی و واجآراییها و جناسها نیز، که میتوانند کمبود موسیقی قوافی انتهایی را جبران کنند، کمتر در مجموعه کارکرد گرفته شده است.
اگر بخواهم ارزیابی منصفانهای از این مجموعه داشته باشم، باید بگویم که مرا به آیندهی شاعر امیدوار کرد زیرا ایرادات اثر از جنس ضعفهای تکنیکی و دوگانگی زبان و… هستند که بهراحتی با تمرین و گذشت زمان حل خواهد شد و «فروغ حیدری» از تفکر، عصیانگری و خلاقیتی برخوردار است که میتواند نوید روزهای بهتری را در مجموعههای آیندهاش بدهد. من خودم از خواندن بعضی سطرها و بیتها بسیار لذت بردم و به نظرم ابیات سهل و ممتنعی نظیر «دنبال خوشبختی نمیگردم که این دنیا/ حتی به خوشبختی نگاهم را عوض کرده» یا «36 سال فقط یک عدد کوچک بود/ تا بگوید که چرا اینهمه تنها ماندم!» را میتوان بارها خواند و لذت برد. شاید آنچه پیشنهاد من برای کتابهای بعدی باشد، تجربهی بیشتر کشفهای زبانی، توجه بیشتر به فرم و روایت، و درنهایت انتخاب راویها و زاویهدیدهایی متفاوت باشد؛ شعرهایی متفاوتتر در ادامهی «به مزار زنی که نیست»…
مهدی موسوی
اسفند ۱۴۰۳