شعر در غرب آسیا از دیرباز مطوّل و رودهدراز بوده است. قالبهایی طولانی همچون «قصیده» و «مثنوی» در تعامل با زندگی و شخصیت انسان خاورمیانهای شکل گرفته است؛ شلوغ و سرشار از گفتگو و تصویر! حتی قالب کوتاهتر «غزل» نیز معمولا ۷ تا ۱۳ بیت را شامل میشده و غزلهای زیر ۵ بیت (۱۰ سطر) را ناتمام میدانستهاند. اما بالعکس، در شرق آسیا، قالبی کوتاه و سه سطری مانند «هایکو» مقبولیت عام پیدا کرده و حتی سالهاست به ادبیات غرب نیز راه یافته است. این تفاوت از دیگرگونگی نگاه به زندگی، فرهنگ و حتی عرفان رایج در دو منطقه نشأت میگیرد؛ تفاوتی که از نحوهی پخت غذا تا مکتوبات عرفای بزرگ دو منطقه را دربرگرفته و در شکل و روح زندگی مردم جاری است.
اما دو قالب دوبیتی (پهلویات) و رباعی که اتفاقا از قدیمیترین قوالب فارسیاند، داستانی متفاوت دارند و در نهایت کوتاهی و ایجاز شکل گرفتهاند. این دو قالب که تنها در چهار مصراع (سطر) خلاصه میشوند، اگرچه وزن، محتوا و ساختار تکنیکی متفاوتی دارند اما در یک نکته مشترک هستند: قوالبی کاملا فارسیاند که از ادبیات عرب (مانند قصیده، غزل و…) یا ادبیات غرب (مانند شعر نیمایی، آزاد و…) وارد فرهنگ و ادبیات ما نشدهاند. و این تفاوت، شاید نشانگر تفاوت سبک زندگی و نگرش ایرانیان در طول تاریخ بوده است.
دوبیتی که از شعر فارسی پیش از اسلام و ترانهی آن روزگار بهجا مانده، بیشتر بیان احساسات و عواطف عرفا و چوپانان و مردم عام بوده است؛ اما رباعی قالبی تصویری و دارای ضربه، کشف یا غافلگیری شاعرانه بوده است که بیشتر به بیان و بسط مسائل فلسفی میپردازد. همین پیچیدگی (چه در مضمون و چه در ساختار) باعث شده که اگرچه بسیاری از بزرگان ما (در دو سبک عراقی و هندی) در این قالب طبعآزمایی کردهاند، اما پس از «خیام» هیچیک از شاعران کلاسیک ما نتوانسته موفقیت و همهگیری آثار او را تکرار کند. هرچند بسیاری از رباعیات خیام نیز متعلق به خود او نیست و اگر جذابیت فلسفهی اپیکوری و ترجمههای موفق از این اشعار نبود، شاید هرگز به این جایگاه جهانی دست پیدا نمیکرد.
در چند دههی گذشته تلاشهایی برای رواج دوبارهی رباعیسرایی صورت گرفت، اما این تلاشها بهتدریج با نگاهی عامگرایانه به سمت ابتذال رفت. رباعی که در آثاری از این دست: «در کارگه کوزهگری رفتم دوش / دیدم دوهزار کوزه گویا و خموش/ ناگاه یکی کوزه برآورد خروش: / کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش؟» یک روایت مینیمالیستی و فلسفی از جنس «ذن»های ادبیات شرق خلق میکرد، خلاصه شد در آوردن یک اصطلاح بامزه یا عامیانه یا بیانی حسی در مصراع چهارم و پر کردن سه مصراع قبلی با تصاویری بیربط که براساس اجبار قافیه شکل میگرفتند. این رباعیات جدید که بیشتر مناسب پشت وانتها یا اساماسهای نوجوانان بودند، هیچ ردی از نگاه فلسفی و عمیق خیام و همچنین وجه نمادگرای آثار او نداشتند. از تصاویر نابی نظیر «کس را نشنیدیم که آمد زین راه/ راهی که برفت… راهرو بازنگشت!» که میتواند ساعتها مخاطب را به فکر فرو ببرد، رسیدیم به بیان سانتیمانتال احساسات با ادویهی اصطلاحات روز! و گاهی تکیهکلامهای سریالهای تلویزیونی و شبکههای اجتماعی!البته شاعران جوانی نظیر «ایرج زبردست»، «جلیل صفربیگی»، «بیژن ارژن» و… تلاش کردند با نوآوریهایی چه در ساختار و چه در مضمون، راههایی تازه را در رباعی باز کنند که میتوان با توجه به بازیهای زبانی، تعامل فرم و محتوا و مهمتر از همه اندیشهی آثار، برخی از این اشعار را جزئی از جریان «غزل پستمدرن» دانست که در تمام قالبهای موزون و مقفای فارسی در آن دوران در حال تجربه شدن بود. اتفاقی نو و امیدوارکننده که از دیدگاه من، مجموعهی «در جنگ میان باطل و باطلتر» نیز در همان مسیر قدم برمیدارد. اشعاری که قرار است به فلسفهی وجودی رباعی با نگاه و زبانی تازه رجعت کنند، نه اینکه بخشی از ادبیات مترویی و فستفودی باشند!
«زینب اطهری» در رباعیای نظیر «راننده: شبح، مهاجران در خوابند/ من: غایب و کل حاضران در خوابند/ ترسیدم و یک لحظه عقب برگشتم/ دیدم همهی مسافران در خوابند» به همان شیوهی خیامی برمیگردد که با یک روایت کوتاه مینیمالیستی بدون هیچ توضیح اضافی سعی میکند مخاطب را در نگاه فلسفی خود شریک کند. نگاهی فلسفی که با شکلهای مختلف در این مجموعه نمود پیدا میکند و روایتی است تاریک و سرشار از شک، تردید و اندوه و حاصل نگاهی انتقادی به جهان مدرن و ناامیدی از هرگونه افق رهاییبخش. استفاده از ردیفهای طولانی در این رباعیها تکنیکی است برای بازنمود تکرار و خستگی و ساختن چرخهای بیانتها که از آن راه گریزی نیست. هرچند گاهی این ردیفهای بسیار طولانی، در کنار قافیههای دشوار، انرژی شاعر را صرف خود میکند و بیت اول به زیبایی بیت دوم از کار درنمیآید؛ مانند این رباعی: «از قصد ثبات دادن ناجیها/ تا میل حیات دادن ناجیها/ غرقند و ندانند ولی باید بود/ در فکر نجات دادن ناجیها!»
اطهری از ظرفیتهای اوزان مختلف رباعی و اختیارات شاعری بهدرستی استفاده میکند تا در قالبی محدود، لحنها و احساسات مختلف را منتقل کند؛ مثلا در مصراع «در او حتی خیال پیروزی نیست» با استفاده از اختیار «تسکین» از هجاهای کوتاه کمتری استفاده میکند تا با بهکارگیری «روانشناسی عروضی» هم حس یأس و ناامیدی را به مخاطب انتقال دهد و هم شکستگی و بریدگی «پاییز شکسته»ای را که در مصراع قبلی مطرح کرده، در شعر اجرا کند. این ظرایف از تجربههای قبلی شاعر در فضاهای مختلف غزل پستمدرن و شعر آزاد نشأت گرفته و در اکثر رباعیها موفق از کار درآمدهاند.استفاده از ظرفیتهای زبانی و تکنیکهای غزل پستمدرن هرگز به این رباعیها تحمیل نشده است. اتفاقا این اندیشهی اشعار است که فرم را در تعاملی دوطرفه ایجاد میکند. اندیشهای که که گاهی «زندگی را پارهی کوچکی از پیکر مرگ» میداند، گاه از «جایگزینی فردیت» در جهان معاصر گله میکند و گاه روز را تنها لحظهای «زاییدهشده بین دو تاریکی» میداند. انسان معاصر در شعر «زینب اطهری» حتی در عاشقانهترین لحظات، غرق اندوه است. او اگر از «امنیت شانه» میگوید، تنها از گذشتهای ازدسترفته حرف میزند و نوستالژیایی که با دیدن «پرنده و درخت» یادآوری شده است و اگر در اروتیکترین لحظات از «سینهای حرف میزند که به سوتین میآید» تنها گزارش غرق حسرت نگهبان قطار است پشت درِ قفلِ کوپه! در دنیای شاعر حتی آنجا که از خودارضایی سخن به میان میآید، وجهی نمادین برای بیان یک وضعیت تلخ فلسفی است، نه توصیفی عاشقانه و سراسر لذت. اطهری آگاهانه حتی به لذتمحوری و کارپهدیم (دم را غنیمت شمار) «خیام» طعنه میزند و او را در حال «شک به باورهایش» در کنج کارگاه کوزهگریاش تصویر میکند.شعر اطهری هر جا که از فلسفه فاصله میگیرد، به مسائل اجتماعی و سیاسی میپردازد. شعر او تصویرگر جامعهای است که «فاحشه را سنگسار میکند»، «همهچیز زیر نظر است»، «برهها را برای سلاخی میبرند»، «به زنی با گیسوی رها شلیک میشود»، «موشها (خبرچینها) همهجا را فراگرفتهاند»، «اذانِ مرگ به گوش میرسد» و «خونِ خیابان تنها با خون شسته خواهد شد». آنجا که شعر سیاسی او در قالب نمادها و روایتهای داستانی بیان میشود، اوج میگیرد و جاهایی که عریانتر بیان میشود، از زیباییاش کاسته میشود، اما آنچه رباعیات او را خاص میکند، ناامیدی عمیق اطهری از هر نوع نجاتبخشی است که خود او در یک رباعی اینگونه تصویر میکند: «پایان شب سیه، سیه بود! نبود؟!»
مجموعهی «در جنگ میان باطل و باطلتر» ۱۰۰ رباعی را دربرگرفته است. میشد با وسواسی بیشتر تعدادی از این آثار حذف شوند و مجموعهای یکدستتر راهی بازار شود، اما حتی در همان رباعیهایی که نقدهایی بر آنها دارم خلاقیت و تابوشکنی شاعر مشهود است و کمتر اثری در این مجموعه است که آن را بشود راحت کنار گذاشت. همینکه شاعر تن به سانسور نداده و این مجموعه را بدون ممیزی و حذف بخشهای تنانه، تابوشکن و چالشهای فلسفی راهی بازار کرده است، آن را ارزشمندتر میکند. اشعاری که بازتاب واقعی یک نسل سرکوبشده و شکستخورده است؛ آیینهای که بدون هیچ سانسوری تلخی زندگی را به ما نشان میدهد و زینب اطهری تنها روایتگری صادق است که «با اشک به رفتن خودش خیره شده» است!
مهدی موسوی
نوامبر ۲۰۲۴