مقدّمه نوشتن برای یک مجموعهشعر، یکی از دشوارترین کارهای جهان است؛ زیرا نه فرصتی فراهم است که آنگونه که شایسته است به تحلیل و نقد و بررسی آثار پرداخت و نه اصلا امکانپذیر است که در مورد دهها شعری که از لحاظ تکنیکی، محتوایی و حتی ضعف و قوّت کاملا متفاوتند، نظری واحد داشت و آن را در چند سطر نوشت.
«مهدی معظّمی» را چند سالی میشود که میشناسم و شاهد پیشرفت قدم به قدم او در عرصهی ادبیات بودهام. او که شعر آزاد و غزل پستمدرن و داستاننویسی را در کنار هم پیش میبرد از آن استعدادهایی است که اگر قدر خودش را بداند میتواند در آینده حرفهای زیادی در ادبیات داشته باشد. شاید «تنهاترین نهنگ» به عنوان اولین مجموعهی او بتواند سکوی پرتابش به ادبیات حرفهای باشد، هرچند تیغ دولبِ «چاپ کتاب» در بسیاری موارد، گریبانگیر هنرمندان بااستعداد و جوان میشود. من بسیاری از شاعران و نویسندگان جوان را در این چند دهه به خاطر دارم که یا با چاپ کتاب اوّل اقناع شدند و ادبیات را دیگر به صورت جدّی دنبال نکردند یا نتوانستند آن پیشرفت را ادامه دهند و حتی گاهی با افت روبرو شدند. معظّمی باید به یاد داشته باشد که کار اصلی و دشوارتر او، بعد از چاپ مجموعهی «تنهاترین نهنگ» آغاز میشود. باقی ماندن طولانی در فضای حرفهای ادبیات، دوری از حاشیهها، ناامید نشدن از دیدهنشدنها و دل خوش نکردن به تحسینها و… اموری هستند که مدیریت آنها بسیاری اوقات با روح عصیانگر نسل جوان در تضاد است.
اوّلین چیزی که در این مجموعه به چشم میخورد استفاده از زبانی مدرن و وسیع است که هر کلمهای بدون سانسور در آن راه مییابد، از تراکتور و وسواس و بمب تا پول گاز و برج ایفل. کلمهای نیست که در دایرهی واژگانی این اشعار نگنجد. حتی در بعضی آثار، معظمی از بازیهای زبانی استفاده کرده و در زبان معیار به نفع رسیدن به موقعیتهای حسّی یا معنایی تازه دست میبرد. از «این قلب را به شخم خودم کشتم» تا «لای انگشتم از تو پیچیدم» کمتر شعری است در این مجموعه که از دست بردن در زبان معیار بیبهره باشد.
این تازگی زبان و خروج از هنجارها، معمولا در راستای تفکّر و فضای کارهای معظمی قرار گرفته و کمتر مخاطبی است که با این ترکیبات مشکل پیدا کند. امّا گاهی نیز اصرار او به استفادهی بیش از حد از اسامی خاص نظیر «گاندی»، «ونگوک»، «راپونزل»، «هیتلر» و… باعث میشود او فرصت فضاسازی لازم را نداشته و با بارانی از کلماتِ نیازمند به پانوشت روبرو باشیم. همچنین در زمینهی ترفندهای زبانی هم بیشترین تکیهی او به بازیهای زبانی «نحوی» است که در بعضی موارد تکراری میشود یا نمیتواند معنا یا حسّی فراتر از شکل اصلی و نرمال جمله را به مخاطب منتقل کند.
اکثر اشعار این مجموعه در دو بحر «خفیف مسدس مخبون محذوف» (فعلاتن مفاعلن فعلن) و همچنین زحافات مختلف «بحر مضارع» است. همچنین اکثر این اشعار در دو قالب «چهارپاره» و «مسمط» سروده شده است. در اواخر دههی هفتاد و اوایل دههی هشتاد من تلاش زیادی برای زنده کردن این دو قالب در غزل پستمدرن و همچنین ترکیب آنها با دو بحر یاد شده [به همراه زحافات بحر «مجتث مثمن مخبون محذوف»] داشتم که اتفاقا منجر به شکلگیری تعدادی از مطرحترین اشعارم در آن دوران شد و تقلیدهای بسیاری را نیز به دنبال داشت. راز موفقیت آن آثار، نزدیک بودن این اوزان به گفتار امروز فارسیزبانان و همچنین دارا بودن ترکیبات مختلف هجاهای کوتاه و بلند بود که به شاعر اجازه میداد هر کلمهای را در زحافات مختلف این بحور عروضی جای دهد. از طرف دیگر این موضوع که قالب چهارپاره کمترین فشار قافیه را در قوالب فارسی دارد باعث میشود مؤلف بتواند از چپبهراستنویسیِ مرسوم در ادبیات کلاسیک دستبردارد و به فضاهایی تازه و نامکشوف در شعر موزون و مقفّا بپردازد. مخصوصا آنکه اختیارات وزنی نظیر «اشباع» و «تسکین» به شاعر، فرصت خلق احساسات و لحنهایی متفاوت را در اوزانی ثابت میدهد و باعث تکصدایی شدن یا شباهت لحن در موقعیتهای متفاوت دراماتیک نمیشود.
مهدی معظمی نیز به خوبی از ظرفیتهای این اوزان و قالبها بهره میبرد و اتفاقا یکی از علتهای فضای تازهی اشعارش، انتخاب وزن و قالبهایی مناسب است. اما به مرور در همان دامی میافتد که قبل از او نیز حتی بسیاری از شاعران مطرح در آن گرفتار آمده بودند. چشم پوشیدن روی ظرفیت دهها وزن و قالب و… از یکطرف، و همچنین استفادهی ثابت از یک «محور جانشینی کلمات» از طرف دیگر باعث شده است که بسیاری از اشعار این مجموعه با هم شباهتهایی انکارناپذیر پیدا کنند که ممکن است ذهن مخاطب را خسته کند. درواقع شاید اگر مخاطب، روزی یک اثر از این مجموعه را بخواند لذّتی بسیار زیاد ببرد امّا اگر کلّ مجموعه را بهصورت پیوسته بخواند دچار کمی ملال و خستگی شود و حتی متوجّه بسیاری سطرهای بکر و کشفهای تازه نشود.
«تنهاترین نهنگ» مجموعهای سرشار از سطرهای خلاقانه و موفق است. از مصرع حسی و قوی «سردردهایی که نمیدانی زیاد است» در مطلع یکی از معدود غزلهای مجموعه تا تصویر سوررئال «جاده را توی چای حل کردم» تا بیت «تنها دلیل دیوونگیم بچّگانه بود/ توو صورتش دو تیله به رنگ سیاه داشت» در شعری محاوره، خبر از ظهور شاعری جوان و خلّاق میدهند.
اما همانقدر که معظّمی شاعر خوبی است در زمینهی ویرایش و نقد اشعار خودش موفق نیست. از ویرایش سادهی تایپی [که در نسخهای که من خواندم دهها مورد ایراد تایپی یا مشکل علائم سجاوندی دیده میشد]، تا موارد بسیار ریزی از ایرادات وزنی و قافیهای که از نظر دور مانده بودند، تا در وجهی مهمتر حضور بیتها و بندهایی که از لحاظ قوّت شعری و خلاقیت در حدّ بقیهی ابیات و سطرها نبودند. گاهی مواقع، احساسات شاعر بر تسلطش بر زیباییشناسی و تکنیک چیره میشود و سطرهایی شعاری یا منظوم (بدون کشف و شهود شاعرانه) نتیجهی آن لحظههاست. گاهی نیز شاعر، وسواس خودش در انتخاب واژهها را کنار میگذارد و بیتها دچار ضعفتألیف یا نارساییهای معنایی میشود. مطمئنا چنین لحظاتی و چنین سطرهایی در کار همهی شاعران وجود داشته و خواهد داشت امّا آن شاعری موفّقتر خواهد بود که ویرایشگر بهتری باشد و قبل انتشار اثرش، آن را اصلاح کند.
محتوا در این مجموعهشعر بسیار متغیّر است. از آثاری رمانتیک و عاشقانه (که حتی در بعضی از آنها رگههایی سکسیستی دیده میشود) تا آثاری اعتراضی و اجتماعی که راویای عصبانی و عصیانگر دارد تا آثاری با سویههای فلسفی که نگاهی تلخ و نهیلیستی بر آنها حکمفرماست. شاعر اگرچه در ایجاد تصاویر تازه مهارت دارد و همچنین زبانی مدرن و هنجارگریز دارد امّا روایتهای اشعار [جز چند مورد] نه از لحاظ طرح داستانی چندان بکر هستند و نه از لحاظ شخصیتپردازی و انتخاب راوی و زاویهدید. در واقع اکثراً آنچه این اشعار را خواندنی میکند توصیفها و کشف و اتفاقهایی است که در عرض شعر اتفاق میافتد. شاید اصلیترین نقطهضعف این مجموعه، حضور پررنگ «مهدی معظّمی» است که نه فقط به عنوان مؤلف، که بارها به عنوان راوی و شخصیت در آثار حضور دارد و ما شاهد بازتولید اندیشهها و ایدئولوژی او در اشعار هستیم. شاید اگر او گاهی خود و سلایق شخصیاش را از شعر کمی دورتر نگه دارد و مانند یک کارگردان، وضعیتی تجربهنکرده را تصویر کند، بتواند در مجموعههای بعدی به فضاهایی حتی متفاوتتر و موفقتر دست پیدا کند.
در انتها اگر بخواهم در یک پاراگراف این مجموعه را بررسی کنم باید بگویم که ارزش خواندن دارد و «مهدی معظمی» شاعری است که شعر و ادبیات را به خوبی میشناسد. امّا نمیتوانم از این موضوع هم چشمپوشی کنم که این مجموعه تمام توان بالقوّهی او نیست و هنوز سالهای زیادی را در پیش دارد تا بتواند به اوج فعالیت حرفهای خودش در ادبیات برسد. مطمئنا این مجموعه در نگاهی کلّی نشانگر آن است که اگر شاعر آن دچار حاشیه نشود، کمی وسواس و سختگیریاش را بیشتر کند و همین مسیر رو به رشد را ادامه دهد در آینده شاهد ظهور شاعری خواهیم بود که اتفاقات خوبی را در ادبیات و غزل پستمدرن رقم خواهد زد.
سید مهدی موسوی
بهار ۱۳۹۹