بلاگ

قالب Zerif از صفحه های نخست سفارشی پشتیبانی می کند

آیا دروغگو کم حافظه است؟

آیا دروغگو کم حافظه است یا حافظه اش خوب کار می کند و مردم را احمق فرض می کند؟ من فکر می کنم مروری بر فعالیت های دروغ پراکن های محیط مجازی و افرادی که پشت سر اکثر شایعات و تخریب ها هستند گزینه ی دوم را اثبات می کند. یعنی اتفاقا این افراد کم اطلاعت بیشتر دربارهآیا دروغگو کم حافظه است؟[…]

کلّ غزل پست مدرن شش دانگ به نام شما!

گفتگوی مجله الکتونیک عقربه- پاییز ۱۳۹۲   عقربه : به عنوان شاعری  که فعالیتی چندین  ساله در ادبیات داشته اید غزل امروز را چگونه ارزیابی می کنید و تحلیل شما از اتهاماتی که با تکیه بر تقابل و تضاد نیازهای انسان مدرن  با  ادبیات  کلاسیک  از سوی  اهالی ادبیات به غزل زده شده است چیست؟ اطلاعت بیشتر دربارهکلّ غزل پست مدرن شش دانگ به نام شما![…]

تنها داعیه دار غزل پست مدرن نیستم

منتشر شده در تابستان ۱۳۸۹ فاطمه مقدم: شعر به عنوان محصولی بر آمده از جامعه موجودی زنده است که در طول اعصار تحت تاثیر شرایط جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی و… فرم ونحوه بیان متفاوتی به خود گرفته است. هر تغییر فرم و محتوا در عصر خود همواره با مخالفتهای روبرو شده است چنانکه درباب شعر نیمایی اطلاعت بیشتر دربارهتنها داعیه دار غزل پست مدرن نیستم[…]

گفتگو در برنامه‌ی زورق ادبیات در آبهای دور

گفتگوی شادی سابجی (زورق ادبیات در آبهای دور، برنامه‌ی بیستم) با سید مهدی موسوی در رابطه با کتاب انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی‌رویه‌ی تعداد گوسفندان دانلود نسخه صوتی مصاحبه در ساوند کلود  

شعر، دفتر خاطرات من نیست

گفت‌وگوی اختصاصی شهرگان با سیدمهدی موسوی به بهانه‌ی چاپ کتاب «دلقک‌بازی جلوی جوخه‌ی اعدام» صادق امیری – ۱۶ آگوست ۲۰۱۸ من طبیعتا می‌گویم شاعر باید تفکّر و اندیشه داشته باشد. باید مطالعه کند و شعرش دارای لایه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی باشد. امّا در کنار اینها از شعر ایدئولوژی‌زده لذّت نمی‌برم. شاعر کارش نقد است و اطلاعت بیشتر دربارهشعر، دفتر خاطرات من نیست[…]

وقتی که هیچ راهی وجود ندارد

مهدی موسوی، شاعر ایرانی که مجبور به ترک کشورش شده است. فاطمه اختصاری – ۶ فوریه ۲۰۱۷ سیدمهدی موسوی متولد 1355 تهران است. او مدرک دکترای داروسازی دارد اما شهرتش به خاطر فعالیت‌هایش در زمینه‌های مختلف ادبی است. دوازده کتاب که اکثراً مجموعه‌های شعر بوده‌اند از او منتشر شده است. از فعالیت‌های مهم او ایجاد اطلاعت بیشتر دربارهوقتی که هیچ راهی وجود ندارد[…]

دست‌های من

آن رو‌به‌رو درست بغل ستون نشسته بود و زل زده بود به دستهای من. اول فکر کردم اشتباه می‌کنم، اما تا سرم را بالا می‌آوردم، مثل دزدی که مچش را سر بزنگاه گرفته باشند، نگاهش را می‌دزدید و مشغول بازی با بستنی‌اش می شد. اعصابم به هم ریخته بود. تا سرم را پایین می‌آوردم، سنگینی اطلاعت بیشتر دربارهدست‌های من[…]

حجله

… به اینجا که رسیده بودیم، مامان یک آپارتمان برداشت و خودش را پرت کرد پایین. وصیّت خاصّی نداشت جز بچه‌هایی که به بابا می‌رسیدند و باباهایی که به بچه. مامان همیشه می‌خواست جوری بمیرد که مغزش بپاشد وسط خیابان و هیچ مردی جرأت نکند که بعد مرگش عاشقش بشود. اولین باری که مرا تصمیم اطلاعت بیشتر دربارهحجله[…]