عمودیها
سرش را انداخته پایین و تندتند در حال نوشتن است. معلوم است که اصلاً به حرفهایم گوش نمیدهد. سکوت میکنم و زل میزنم به مجسمهی عجیب روی میزش که آنقدر به لبهی میز نزدیک شده که مطمئنم تا دقایقی دیگر پایین میافتد. موجودی بدون دست و پا و دهان و هر چیزی جز یک تنهی اطلاعت بیشتر دربارهعمودیها[…]