خیلیها به من میگویند که طرفدار کدام گروه سیاسی یا اجتماعی یا… هستی؟ سلطنتطلبها، چپها، اصلاحطلبان، اپوزیسیون، مجاهدین، براندازها، ملیمذهبیها، ریاستارتیها، راستها، آنارشیستها، اعتدالیون، دموکراسیخواهان، حکومتیها و…
.
بگذریم که این گروهها خیلیهایشان اصلا به معنای واقعی گروه سیاسی نیستند یا همپوشانی دارند یا تعریف و جهتگیری مشخص و دقیقی در ایران ندارند یا… اما بالاخره وقتی دوستان اسم این گروهها را میآورند منظورشان را میفهمم و جواب من همیشه یک کلمه است: هیچکدام!
طبیعتا من به تمامی این گروهها (حداقل با توجه به آنچه در منش سیاسی-اجتماعی آنها نسبت به وضعیت ایران میبینم) نقدهایی دارم و مهمتر از آن به افراد فعال و پیروان آنها نقد دارم که گاهی با خود اندیشه و ماهیت گروه به مراتب فاصلهی زیادی دارند و باعث دافعهی شدید میشوند. البته مطمئنا نظر من در بعضی جاها به بعضی گروهها نزدیکتر میشود و طبیعتا در تمامی گروهها و فرقهها و پیروانشان هم انسانهای مودب و باشرف و ظلمستیزی میشناسم که ممکن است ساعتها بحث تئوریک کرده باشیم بدون هیچ توهین و جسارتی.
اما آنچه من اکنون در وضعیت علاقمندان به سیاست میبینم عدم وجود بحث تئوریک و چالشی و پایین آمدن سطح بحثها تا جملات تکراری شعاری و گاهی خصمانه و فاشیستی است. انگار هیچکداممان دنبال دانستن نیستیم و خودمان را کامل و بر حق میدانیم و هیچ خوبی و نکتهی مثبتی در گروهها و نظرات مخالفان نمیبینیم. من از این سیاه و سفید دیدن جهان میترسم و از این خطکشیهای پررنگ و قضاوتهای پر از پیشفرض و بحثهایی که هدفشان دانستن نیست بلکه غلبه بر رقیب است.
و من بیشتر از خودم و تمامی این گروهها و دستهها، از بخشی از مردم میترسم که چند میلیون چند میلیون، عضو صفحات شاخها و سُمها!! و… شدهاند. از میلیونها آدمی میترسم که روزانه منتظرند تا زیر صفحهای بریزند و لودگی کنند و فحاشی کنند و حرف سکسیستی بزنند و تهدید کنند و…
و همهشان از ضدزن تا فمینیست، مخالف تا موافق نظام، دوستدار یا متنفر از هنر، تحصیلکرده یا بیسواد، تهرانی یا ساکن شهرهای کوچک، مرد یا زن، پیر یا جوان و… در چند کلمه مشترکند: خشونت کلامی، نامهربانی، عدم درک صحیح منظور دیگران، عصبی بودن، جوگیری و شتابزدگی و تعصّب!
من میترسم، برای خودم، برای کشورم و برای آنهایی که دوستشان داشتم و دارم، آنهایی که حداقل تلاش میکنند جزء این دستهها نباشند.
سید مهدی موسوی