شرّم و شر به معنی شر نیست!
که شترمرغ، قابلِ پَر نیست!
یا که خرگوش، دوست خر نیست!
بازیِ بچّهها کلاغپر است
که پس از تو به خانهاش نرسید
شرّم و عاشق حقوق بشر!
بازیِ فوتبالِ چند پسر
با سرِ بچههای همسایه!
قصهی بین خسرو و فرهاد
به تهِ عاشقانهاش نرسید
هدف از سکس چیست؟ زن پرسید
مجری از حال هموطن پرسید!
گریه از عاشقت شدن پرسید
در اتاقی که بسته بود به هر
من به موزیک گوش میدادم
یک نفر با خودش تصادف کرد
یک نفر در پیادهرو تف کرد
من به تخمم نبود و در ذهنم
مثل یک عاشقانهی آرام
به ترافیک گوش میدادم
بستهی قرص و الکلِ حاضر
چیپس یا که شمارهی سوپر
یا ورقپارههای جرواجر…
میتواند که گاه یک شاعر
با همین چیزها خوشی بکند
با تو شب بود و بوی همخوابه
بی تو کنسرو و شیشهنوشابه
با و بی را اگر که خط بزنید
یک نفر در اتاق میماند
تا که با قرص خودکشی بکند
مثل پیچی که خسته از پیچ است
بعد تو مثل قبل تو هیچ است
هیچ یعنی که خوب، خوبی بد!
پوچی یک شکنجه تا به ابد
کاشکی که به انتها نرسد
من که کارم فقط خودآزاریست
من که کابوسهام بیداریست
قصّهام یک سکانس تکراریست
جیغ را میکشم به زیر پتو
تا به گوش کسی صدا نرسد
شرّم و ناامید از هر شر
خوبم و ناامید از هر خوب
تلخیِ جمعههام وقت غروب
در اتاقم به تخت خود مصلوب
میجوم پوست لب و ناخن
من شبِ گریهدارم و – «بهبه!»
تا ابد بیقرارم و – «بهبه!»
از خودم شرمسارم و – «بهبه!»
یک کلاغم که تا ابد نرسید…
[بعد کف میزنند در سالن]
سید مهدی موسوی