بعد از بازی، قبل از بازی است (سپ هربرگر)
شاید جمله ی بالا، تنها یک نظریه ی دیگر فوتبالی از مربی کهنه کار آلمان ها بود اما وقتی کارگردان جوانی به نام “تام تیکور” سالها پیش، آن را به همراه جمله ای از “تی اس الیوت” در ابتدای فیلمی به نام “ران لولا ران” یا “بدو لولا بدو” قرار داد معنی ای عمیق تر و فلسفی تر به آن بخشید.
این فیلم با بازی خوب “فرانکا پوتنته” سکوی پرتاب تیکور جوان از سینمای آلمان به سمت جهانی شدن بود. فیلمی که مسائلی مثل جبر و اختیار و خدا و شانس و… را به چالش می کشد و اگرچه ریتم سریعی دارد اما مخاطب را مدت ها به فکر فرو می برد.
ایده ی داستانی فیلم بسیار ساده است. مانی دوست پسر لولا، صد هزار مارک که متعلق به یک قاچاقچی مطرح است را گم کرده و فقط بیست دقیقه برای پس دادنش فرصت دارد. ایده ای که می توانست از دلش یک فیلم هالیوودی متوسط دربیاید اما تیکور با نگاه عمیق و خاص خود از دل آن فیلمی هنری و فلسفی بیرون کشیده است.
شخصیت های فیلم هم کاملا خاکستری هستند و قرار است به جای هم ذات پنداری ما را به فکر فرو ببرند. تفکری که زاییده ی سه روایت متفاوت از یک ماجراست. (برای لوث نشدن داستان، از توضیح دادن راجع به فیلمنامه خودداری می کنم). شاید بعد دیدن فیلم به یاد آثار دیگری با ایده های نزدیک بیافتید اما یادتان باشد که “ران لولا ران” حدود بیست سال قبل، و پیش از بسیاری از آنها ساخته شده است. هرچند رد پای “شانس کور” کیشلوفسکی را می توان در فیلمنامه دید که خود تام تیکور نیز هیچ وقت این تاثیر را انکار نکرده است و بعدها فیلمی نظیر بهشت را بر اساس فیلمنامه ای از کیشلوفسکی کارگردانی کرد.
در انتها می خواهم شما را به دیدن این فیلم دعوت کنم. و می دانم که شما هم مثل من لذت خواهید برد. اگر فیلم را دوست داشتید کارهای دیگر تام تیکور را نیز مثل پرنسس و سلحشور، بهشت، پرفیوم (عطر)، اطلس ابر و… دنبال کنید.
سید مهدی موسوی