برای بکتاش آبتین

رسیده درد به اعماق استخوان، «بکتاش»! نمانده هیچ امیدی برایمان بکتاش نه هیچ معجزه‌ای شد، نه هیچ موعودی رسید از پسِ ابری در آسمان بکتاش و «روزگار غریبی‌ست نازنین!» که رفیق رفیق را بفروشد برای نان بکتاش صدای چکمه‌ی سرباز و تیر می‌آید وطن که نیست، شده مثل پادگان بکتاش «که زیر بارش یکریز برف، اطلاعت بیشتر دربارهبرای بکتاش آبتین[…]

به مادرم که معلم بود و هست

به روزها و بهانه ها کاری ندارم. دوازده اردیبهشت بهانه ای ست برای احترام به معلمی که این روز برای من با اسمش آمیخته شده است: مادرم معلمی که عاشقانه شاگردانش را دوست داشت. که بچه های ضعیف تر را بدون هیچ پولی به پارکینگ خانه مان می آورد و برایشان تخته سیاه کوچکی می اطلاعت بیشتر دربارهبه مادرم که معلم بود و هست[…]