منتشر شده در تابستان ۱۳۸۹
فاطمه مقدم: شعر به عنوان محصولی بر آمده از جامعه موجودی زنده است که در طول اعصار تحت تاثیر شرایط جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی و… فرم ونحوه بیان متفاوتی به خود گرفته است. هر تغییر فرم و محتوا در عصر خود همواره با مخالفتهای روبرو شده است چنانکه درباب شعر نیمایی و جنگ شاعران کلاسیک سرا با این فرم تازه حکایت های بسیاری شنیده و خوانده ایم و حتی گاه رگه های از مخالفتهای باقی مانده با این قالب شعری را بعد از گذشت بیش از هفتاد سال به چشم خود می بینیم غزل پست مدرن هم ا زانواع ادبی تازه متولد شده ای است که با مخالفت و گاه انکارهای تهدید آمیز بسیاری از اهالی قلم روبرو است. اما این گونه ادبی همچنان به حیات خود ادامه میدهد و بسیاری از جوانان صاحب ذوق را به خود جذب می کند به نحوی که دیگر نمی توان وجودش را انکار کرد سید مهدی موسوی یک از شاعران مهم این قالب تازه است. برخی از آشنایان با نام و آثار غزلسرایان پست مدرن او رامبدع این نوع شعر می دانند. درباره غزل پست مدرن و چیستی ان با این شاعر جوان که از تئوری پردازان این نوع شعری است گفتگویی داشتیم. موسوی 34 ساله است و نزدیک به بیست سال است که به سرودن شعر مشغول است از جمله اثار چاپ شده او میتوان به فرشته ها خودکشی کردند 1381، اینها را فقط به خاطر شما چاپ میکنم1384، پرنده کوچولو نه پرنده بود نه کوچولو 1387 اشاره کرد.
• شما چطورغزل را که ساختار آن مربوط به هفتصد سال پیش است با محتوای پست مدرن در این فرم شعر پیوند می دهید حال آنکه سنت و پست مدرن دو جریان کاملا رودر روی هم هستند و همچنین پست مدرن با هر ساختاراز پیش تعیین شده ای مخالفت می کند وما در شعر پست مدرن دائما با ساختار شکنی روبرو هستیم ؟
ابتدا باید بگوییم که درباره غزل پست مدرن صدا ها و تحلیل های مختلفی وجود دارد که توسط کسانی که غزل پست مدرن سرودند ودرباره آن چیزهای نوشته اند بیان شده است. من هم در این میان یک نفر هستم که نظراتی دارم. من اکنون دو سه نظری که دوستان برای توضیح این تناقض یا ترکیب پاروکسیکال بیان میکنند را عرض می کنم. نظری که بیشتر به نظر خود من نزدیک است، برآوردن نیاز شعری وضعیت جامعه ی در حال گذاراست. جامعه ای که ما اکنون در آن بسر می بریم درحالی که جامعه هنوز به مرحله ی مدرنیته نرسیده اما ما قالبهای مدرن را داریم و ابزارهای مدرن هم در اطراف ما وجود دارد. همچنین ما با عوارض دنیای مدرن هم روبرو هستیم. که نمونه آن عارضه بسیار ساده ای مثل ترافیک وعارضه های پیچیده تری مثل بیماری های روانی و …همواره آدمهای هستند که نا خواسته دراین وضعیت پسا مدرن قرار می گیرند من و شما بارها پشت چراغ قرمز قرار گرفتیم و اعصابمان بهم ریخته، منتظریم برویم خانه بچه مان را ببینم، بوق می زنیم وبا مشت روی فرمان می کوبیم و سرمان را با ناامیدی به صندلی تکیه می دهیم و… این وضعیت انسان امروز که از مدرنیته کلافه شده و در خیلی از افراد وجود دارد و خیلی از کسانی که در این وضعیت گیر می کنند یک تفکر پسا مدرنی پیدا می کنند. این علاقه و گرایش انسانهای امروز خصوصا نسل جدید در حرکت به سمت عرفان از هر نوع آن در واقع یک نوع عکس العمل علیه فرا روایتهای عقل مدرن است، تا به این طریق درحال و لحظه زندگی کنند.این انسانهای که از این وضعیت کلافه شدند به یک تفکر پسا مدرن می رسند. (البته پست مدرن ویژگی های مختلفی دارد و من قصد ندارم پست مدرن را در اینجا توضیح دهم.) امااین انسانی که یک دنیا سوال از مدرنیسم وهیمن طور نقد علیه مدرنیسم دارد در این جامعه اسیر است. و با زندگی در چهار چوبها و قوالب مدرنیسم دچار یک تعارض ودو گانگی شدید شده است . خیلی از ماها در حالی که یک حس نوستالژیک به سنتها، فرهنگ و دین خودمان داریم در عین حال می خواهیم مدرن شویم این تعارضها هاوتلفیقها حتی در چهره ی اغلبمان نمودارمی شود. نمونه آن نوع اندیشه های تلفیقفی ماست مثل روشنفکر دینی و… که اینها هم به نوعی تلفیق است چرا که ما در عین آنکه می خواهیم با روشنگری همراه شویم اما در عین حال می خواهیم پایه و ریشه ی خودمان را داشته باشیم. حالا این تلفیق در غزل پست مدرن بعنوان شعری برآمده از جامعه صورت می گیرد این تلفیق چیز جدیدی نیست خصوصا در جامعه های درحال گذار. الفی تافلر در کتاب موج سوم، کشورهای جهان سوم را کشورهای در حال گذار می بیند و به آنها توصیه می کند که اشتباه و تجربه ی مدرنیته را تکرار نکنند و از دوره پیشا صنعتی به دوره پسا صنعتی یا همان پسا مدرنیسم نقب بزنند و در واقع مدرنیسم را با تمام عیوبش تجربه نکند بلکه از مزایای آن بهره ببرند. حال انسانی که دارای این تلفیق هاست می خواهد وارد شعر شود یک قالب منظم و کاملا چهار چوب گرای مثل قالب غزل را بر می گزیند. اینکه می گویم غزل مجاز جز از کل است و منظور شعری است که عروض و قافیه بر آن سایه افکنده اند به طور کلی قالب کلاسیک شعر فارسی را انتخاب می کند. اگر می گفتیم شعر کلاسیک پست مدرن سوتفاهم بوجود می آمد که منظور ما دوره کلاسیک است در حالی که منظور ما قالبهای کلاسیک است. به نظر من غزل نماد بسیار خوبی از شعر کلاسیک است و یک نماد کلی از آن نوع تفکر است که یک تفکرمحدود و چهار چوب مند است حال شاعر در دل این چها ر چوب تفکراتی را بروز می دهد و به ساختار شکنی های دست می زند که این قالب با آن در تضاد است. دقیقا وضعیت من و شما درامروز ما دراین جامعه ای که در آن زندگی می کنیم و تفکراتی داریم که از زمان خودمان جلو تر است و می خواهیم قوالب را بشکنیم اما محصورهستیم. دراین گفتمان دیالیکتیکی که بین من و جامعه ام وجود دارد اغلب این جامعه است که به خاطر قدرت بیشتر مرا مقلوب می کند. دقیقا وضعیتی که در غزل پست مدرن وجود دارد که قالب معمول شاعر را مقلوب می کند. اما گاهی هم شاعر علیه این قالب عصیان می کند نمونه اش در بسیاری از غزل های پست مدرن دوستان دیده می شود که قالب را با تفکر می شکند و این ریزه کاری ها است که شاعر بر جامعه پیروز می کند. غزل پست مدرن وانمود تعارض ها وتقابلهای انسان پسا مدرنی است که در جامعه مدرن زندگی می کند. ممکن است قالب پست مدرن 20 یا 30 سال بعد قالب مناسبی نباشد . نمونه تعارضها که بسیار دیده ایم مثلا خانمی که نماز می خواند اما حجاب ندارد در حالی که هردو این موارد جز آیین اسلام است درواقع می خواهد هم این قوالب را بشکند و هم به آنها تعلق داشته باشد. دونظریه دیگر است که اشاره وار از آنها می گذرم. برخی از دوستان می گویند ما چیزی به نام جامعه پست مدرن اصلا نداریم و پست مدرنیسم فقط می تواند در دل دنیای مدرن اتفاق بیفتد. جمله ای از لیوتاردر تایید این ادعا بیان می کنند که “ما جزیره های نامنظمی هستیم در دل دنیای منظم” یعنی در قالبی غیر از قالبهای محدود کلاسیک نمی تواند چیزی به نام پست مدرن اتفاق بی افتد .آنها می گویند قالبهای مثل قالبهای آزاد قالبهای مدرنی هستند حال آنکه پست مدرنیسم فقط در دل محدویت می تواند اتفاق بیافتد. و نظریه دیگر که برخی از دوستان به آن معتقدند و من هم تا حدودی با آن موافقم اینست که می گویند ” ماتقابل های دو دوی نداریم یعنی دیگر در پست مدرنیسم نسبی گرایی مطرح می شود خوب در مقابل بد درمقابل خوب نیست. زشت در مقابل زیبا نیست. همه ی آنها اموری نسبی هستند و زمانی که همه امور نسبی باشند. دیگر ترکیب پارادوکسیکال بی معنی می شود ودیگر غزل در مقابل پست مدرن قرار نمی گیرد. می گویند جامعه ی پست مدرن جامعه ی التقاطی است جامعه ای است که تناقضها در کنارهم قرار می گیرند و به هم زیستی مسالمت آمیز دست می زنند چون تناقضی وجود ندارد.
• پس در واقع شما قصد ساختار شکنی نداشتید بلکه قصدتان نمایش تعارضات بوده است. و به نظرتا قالب غزل یا همان قالب شعر کلاسیک بهترین قالب برای این نمایش وضعیت جامعه بوده است؟
خیر. بر عکس خیلی از جریانهای بیمار گذشته بچه های ما تئوری ننوشتند که بعد بر اساس آن شعر بسرایند. در دهه ی هفتاد مخصوصا نیمه دوم آن بعد از آنکه یک جریان ناموفقی مثل غزل روایی یا غزل فرم در بین دوستان ایجاد شد متوجه دیدیم که غزل به شیوه ی سنتی اش حتی با آوردن کلمات جدید و آوردن روایت باز هم نمی تواند پاسخ گو باشد ما به سراغ شعری رفتیم که از جنس زندگی باشد یعنی شعر کلاسیکی که همان شعر سپید و آزادی باشدکه وضعیت جامعه را وانمود کند. قصد داشتیم که دروغ نگوییم واز چشم ولب یار سخن نگوییم بلکه شعری بیاوریم که زندگی امروز و دغدغه ها ی فلسفی جامعه امروز درآن نمود داشته باشد ما متوجه شدیم که باز تاب جامعه وضعیتی است به نام غزل پست مدرن. شما می بینید در اروپا هم در معماری در ابتدای پست مدرنیسم دقیقا این همین تلفیق ها ایجاد می شود و قتی هنرمندان خواستند در معماری می خواهند وانمود جامعه را ارائه دهند سبک باروک را با معماری مدرن تلفیق می کردند. غزل پست مدرن با وجودآنکه از اروپا الهام نگرفته اما دارای تلفیق سنت و مدرنیسم است. در اروپا هم می بینیم در خیلی ازهنر ها این تلفیق صورت گرفته است.
• اگر همینطور که شما فرمودید در برخی از آثار قالب غزل هم شکسته شود و محتوا هم از روح عاشقانه تهی شود چه الزامی است که نام آن را غزل پست مدرن بگذارید در حالی که ساختار بیرونی شکسته شده و محتوا هم پست مدرن است ودیگر تغزل نیست چه چیزی باقی می ماند که بتوان نام غزل را بر آن گذاشت؟
در بعضی آثار غزل پست مدرن شکستن های الکی و ادا و اطوار است و خیلی از این کارهای که به نام غزل پست مدرن ارائه می شوند غزل پستمدرن نیستند. اما شکستن فرم هم در غزل پست مدرن قاعده ای دارد. مثلا در یک جشنواره غزل پست مدرن هزارن کار رسیده بود اما80 درصد اشعاری که به جشنواره رسیده بود غزل پست مدرن نبود اینکه در شعر کلمات لاتین بکار ببری و یا وزن شعر را بشکنی اینها شعر را پست مدرن نمی کند بلکه تفکر پست مدرن است که شعر را پست مدرن می کند. من هم در این مورد با شما هم هم عقیده ام. اما درباره روح عاشقانه، به اعتقاد من شکل عشق در غزل پست مدرن تغییر کرده است شاید در برخی از آثار عشق وجود نداشته باشد اما در خیلی از آثار عشق وجود دارداما با شکلی متفاوت . چون شعر و هنر امروز از کلی گرایی به سمت جزیی گرایی آمده در واقع تصاویر را نمایش می دهد و شما از آن تصویر باید برداشت خودتان را داشته باشید. درتوضیح این مطلب نمونه ای از محتوای شعر خودم را می آورم. یک دختر و پسری که در خیابان از کنار هم رد می شوند وبه هم نگاهی می کنند و باز از کنار هم می گذرند. می تواند میان آنها اتفاقی بیافتد اما نمی افتد. این هم در واقع پرداختن به معقوله عشق است.وقتی شکل مقوله عشق به ابتذال کشیده شده و یا اصلا وجود ندارد چه چیز را می توان آورد که نمایش عشق امروزی باشد. در واقع روابط مرد و زن در جامعه امروز دچار تغییراتی شده که وقتی به آن پرداخته می شود خود نوعی تغزل است. اما این نوعی تغزل مدرن و پسا مدرن است. فروغ فرخزاد در یکی از مصاحبه هایش می گوید وقتی روانکاوی امروز پر سوناژ مجنون را یک فرد مازوخیست می داند نوع پرداخت من با آن فردی که او را شخصی الهی و عاشق می داند فرق دارد. علوم جدید و روانکاوی امروز حتی پرداختن به معقوله عشق را هم متفاوت کرده است. نمونه اش آثار ریموند کارور که در تمام آثارش روابط مرد و زن را حلاجی می کند اما ما در آثار او نمونه ای از عشقهای اسطوره ای را نمی بینیم. حال چرا این آثار غزل پست مدرن نامیده می شوند وقتی که به قول شما ازغزل بودنشان چیزی نمی ماند؟ زیرا که در خیلی از این آثار پایه غزل است. مثلا این بخشی از یک غزل پست مدرن است ” گراز از آلمان سمت بره ها برگشت” گراز نماد مدرنیست است که از آلمان می آید (صنعتی شدن فضای آلمان). سراسر این شعر غزل است اما وقتی که این گراز تجربه های می کند و در آخر به آن شهود می رسد شعر از قالب غزل خارج می شود. تا زمانی که گراز در چهارچوبهای مدرن قرار دارد شعر کاملا غزل است. اما در سه سطر پایانی بصورت شعر آزاد در می آید. چون گراز از هر نظمی بیرون می زند و در واقع به آن شهود نهایی میرسد . با این جمله تمام می کنم که شاید نتوان به طور قطعی قضاوت کرد که چه اثری پست مدرن است و چه اثری نیست، اما می گویند “پست مدرنیست به بزرگی و گستردگی ادعای پست مدرن است” تفکری که پشت آثار است از اثر پست مدرن می سازد نه خود اثر بی واسطه.
• همواره این تصور می شد که شما مبدع غزل پست مدرن هستید و همه این نوع غزل را با نام شما می شناسند اما شما از وجود نظراتی غیر از نظر خودتان دراینباره حرف زدید چه کسی برای اولین بار نام غزل پست مدرن را بکار برد؟
من تنها داعیه دار این نوع غزل نیستم. این اشتباه از آنجا رخ داد که چون بسیاری از دوستان در این زمینه شعر می گفتند اما من در این زمینه علاوه بر سرودن شعر به نوشتن مقاله هم پرداختم. وقتی کسی قضیه ای را مکتوب و تحقیقی می کند مشخصا به نام او مطرح می شود می بینم که در برخی از مصاحبه ها می نویسند مهدی موسوی پدر غزل پست مدرن من این موضوع را همینجا رد می کنم. خیلی از دوستان بودند که در سالهای گذشته که غزل پست مدرن می گفتند اما اسم آن را غزل پست مدرن نگذاشته اند. من از آقای میرزای و هادی خوانساری نام غزل پست مدرن را شنیده ام و همینطور آقای علیرضا نسیمی شاعر شیرازی که در مقالاتشان به نام غزل متفاوت اشاره دارد می توان گفت خیلی اندیشه ها نزدیک بوده و درست معلوم نیست چه کسی برای اولین بار نام غزل پست مدرن را به کار برد اما این نوع غزل به همان دلایلی که گفتم به نام من ثبت شده است.
• این حرف شما که عده زیادی به این نوع غزل بدون داشتن هیچ تئوری خاصی و به طور خود جوش پرداختند این شک را تقویت می کند که چون از اواسط دهه ی شصت یک جور بازگشت به سنتها توسط متولیان فرهنگی ودیگر مسوولین ترویج می شده (شاید برای ضعیف کردن شعر نیمایی، آزاد و سپید چون این نوع شعر اغلب متعلق به قشر روشنفکر و معترض جامعه بود) که با پاسداشت افراطی شاعران کلاسیک و ترویج قالبهای کلاسیک در شعر مثل غزل رباعی همراه بود. شما تحت تاثیر ناخود آگاه این جریان بازگشت به سنتها محتوای ساختار شکنانه پست مدرن را در قالب غزل یا همان شعر کلاسیک ریختید؟
من هم زمانی این فکر به نظرم رسید که شاید ما مورد استفاده قرار گرفتیم اما بعد ها به من ثابت شد که اینطور نیست زیرا اتفاقا اکثر متولیان با جریان غزل پست مدرن بیشتر از جریان شعر آزاد مشکل دارند من دیده ام بسیار از دوستان جوانی که کار می کنند اندیشه هایشان در کنار شاعران آزاد قرار دارد. وضعیت گرفتن مجوزچاپ غزل پست مدرن هم بسیار فاجعه است. می بینیم که سیصد کتاب از این نوع غزل به ارشاد می رود و یکی از آنها مجوز نمی گیرد حتی با حذف بیتها هم راضی به اجازه ی نشر دادن به این کتابها نمی شوند به نظر من وقتی کتابهای زیادی مجوز نمی گیرند این یک سیاست گذاری کلی علیه این جریان شعری است. شاید چون شعر آزاد را خودی نمی دانند خیلی هم سانسورش نمی کنند اما باغزل پست مدرن به دو علت مخالفت می شود. زیرا غزلی که برایشان تقدس داشت و تنها از چشم وابروی یار صحبت می کرد و از هر گونه کارکرد اجتماعی خالی بود ناگهان کارکردش تغییر کرد و وارد حیطه اجتماعی شد. غزل پست مدرن حتی روی بچه های کلاسیک سرا هم تاثیر گذاشت چنانکه در شعرشان صداهای بیرون متنی شنیده می شود و از توصیف معشوق دست برداشته اند و به مسائل اجتماعی می پردازند. من قبول دارم که ما تحت تاثیر یک چیز بودیم و آن ذائقه جامعه است. تقریبا تمام بچه های که غزل پست مدرن کار می کنند در قالب شعر آزاد هم کار می کنند جز محمد سعید میرزای که تنها غزل پست مدرن می سراید. نکته ای که وجود دارد اینها همان فضاهای شعر آزاد را در غزلشان هم به کار می برند که این کار با استقبال جامعه روبرو شده است. معمولا شعر آزاد عوام را با خودش همراه نمی کند مثلا من زمانی که اشعار آزادم را در شب شعر ها میخوانم استقبال معمولی است. امازمانی که پیچیده ترین شعرهای پست مدرن را می خوانم همه استقبال می کنند ما به دنبال عوام گرایی نیستیم اما استقبال از اشعار پست مدرن توسط جامعه ناخودآگاه شاعر را تحت تاثیر قرار می دهد. نکته دیگری که هست ما از کودکی با فردوسی، مولوی عطار، حافظ و …بزرگ شدیم وخود من بیست سال پیش که شعر را شروع کردم شعر کلاسیک سرودم و بعد با نیما ها و شاملو ها و… آشنا شدم مخصوصا اینکه سن کسانی که غزل پست مدرن می سرایند سنی است که نوجوانی آنها در فضای شکل گرفته که شعر آزاد یا مجوز نمی گرفت و یا رواج نداشت. اما می بینیم که بچه های جوان تر 18 و 19 ساله با توجه به رواج شعر آزاد از این جریان استقبال کردند و ایم موضوع باید مورد واکاوی قرار گیرد. عدم حضور شعر آزاد سبب شد که ما با شعر کلاسیک بزرگ شویم اما بچه های جوان که در زمانی بزرگ شده اند که اتفاقا شعر آزاد بسیار گسترش داشت و شاعران محبوب این نسل اخوان و شاملو فروغ بودند آنها هم غزل پست مدرن کار می کنند این مربوط به ریشه های است که از آن صحبت کردم آثار آنها هم وضعیت جامعه را وانمود می کند.
• پس با این حساب فرم غزل پست مدرن فرم دوره ی گذار است؟
بله فرم دوره گذار است. اما مطمئنا غزل پست مدرن پنجاه سال دیگر هم سروده خواهد شد اما به گستردگی امروز نخواهد بود.مگر اینکه جامعه ی ایران در این وضعیت در جا بزند خب مشخصا جامعه ای که تغییر نکند شعر مورد نیازش هم تغییر نمی کند. اما به اعتقادمن نیازهای جامعه متفاوت خواهد شد .مگر اینکه خود غزل پستمدرن با آن ماهیت ژله ای پست مدرنیسم که گستردگی بسیار دارد و دائم در حال تغییر است به تحول در درون خودش دست بزند و ما غزل پست مدرن را بعنوان ماهیت کلی داشته باشیم اما یک خانه تکانی حسابی کند که مناسب وضعیت بیست سال بعد باشد. البته این خانه تکانی بصورت نا خواسته و آرام در همین زمان در حال رخ دادن است. شما اگر غزلهای پست مدرن هفت هشت سال پیش کسانی را که داعیه این نوع غزل را دارند بخوانید و غزلهای امروز آنها را با توجه به اتفاقاتی که در کشور افتاده بخوانید می بینید که این شعر ها هم از لحاظ محتوا و هم از لحاظ ساختاری متفاوت شده اند. این تغییرات وجود دارند حتی اگر ما بخواهیم در مقابل آنها ایستادگی کنیم تغییرات ما را باخودشان می برد.
• در این صورت غزل پست مدرن – در صورت فرا گیر شدن- مانع حرکت شعر به سوی قالبها و فرمهای تازه نمی شود؟
اینطور نخواهد شد نکته ای که هست درغزل پست مدرن یک سوراخ دعا های وجود دارد و در واقع در خودش راه فراری گذاشته شده است. این نوع شعر در ابتدای راه باخود غزل شروع شد اما حالا در بین آثار دوستان قالبهای دیگری مثل چهار پاره و غزل سپید(ترکیب غزل و شعر سپید) و قالبهای دیگر ی مثل مسمط سروده می شود
• اینکه غزل پست مدرن در مسیرکلاسیک سرایی حرکت می کند باعث نمی شود که دوره توقفی در شعر ایجاد شود و آیندگان به غزل پست مدرن به چشم مانعی بنگرد که در برابر رشد شعر ایستاد. چون فرم ومحتوا لازم است هم پای هم پیش روند تا اثر هنری شگرفی ایجاد شود؟
به اعتقادمن تناقض فرم و محتوا ویژگی مثبت این کار است در ضمن آنکه ما قالب های کلاسیک را نجات دادیم. شعر آزاد ویژگی های مثبتی داشت ودر حال پیشرفت بود اما یکسری ویژگی ها را نداشت نمونه آن اقبال عام، بی استفاده گذاشتن ترفند ها و کارکردهای شعر کلاسیک فارسی و خیلی از مشکلات دیگر بود ما از حافظه ی تاریخی مان استفاده کردیم و در عین حال غزل را که رو به قهقرا می رفت نجات دادیم و من احساس می کنم تلفیق این دو مثل ترکیب دو کارخانه است که در بحران اقتصادی با هم همراه می شوند و کارخانه ای قوی می سازند. وبلگهای ما هزاران بازدید کننده دارد واین نشان از اقبال عمومی بهاین نوع شعر است و اینکه شعرای جوان را به سمت مطالعات فلسفی جذب کردیم حال آنکه اغلب شعرا نیازی به مطالعه در خود احساس نمی کردند. سه مجله تخصصی راجع به غزل پست مدرن شروع به کار کرد که مباحث فلسفی را هم دنبال می کرد و همه این کارها میان کسانی اتفاق افتاد که غزل پست مدرن می سرایند.
• به نظرتان این اتفاقات هیجانهای گذار نیست؟
نمیدانم این را باید تاریخ ثابت کند چون من در قضیه هستم نمی توانم از بیرون درباره این جریان قضاوت کنم.البته ادبیات و هنر در کشور ما همواره چیز هیجانی است و هیچ ربطی به فرم ندارد. ما در ایران چند میلیون شاعر داریم اما چند نفر از آنها سرودن شعر را ادامه می دهند و چند نفر از آنها شعرشان به مرحله کمال می رسد و در کشور تاثیر گذار می شود؟ زمانی که هیجان شعر درمیان جوانان فروکش می کند ومی خواهد جای خود را به تعقل دهد کمتر کسی باقی می ماند که به سرودن شعر ادامه دهد.همه ی ما هیجانات زودگذر داریم و حالا ممکن است این هیجان نصیب غزل پست مدرن هم شود.البته این مختص غزل پست مدرن نیست.
• هیچگاه دغدغه نداشتنید که فرم تازه ای بیاورید ؟
من درهمه ی قالبها کارمی کنم و بهتر است بگویم در هر ژانری چون داستان هم می نویسم دغدغه ی من اینست که آن کاری که فکر می کنم درست است باهر ابزاری که ممکن است انجام دهم. البته جامعه ی هم که من در ان کار می کنم (جامعه شعرا وعلاقمندان غزل پست مدرن) آنها هم دغدغه فرم ندارند. و تنها می خواهند با یک اثر خوب روبرو شوند. مخاطب به دنبال اسم و فرمها نیست. این شاعران هستند که به دنبال این گونه باند بازی ها هستند. من سعی می کنم که به تکرار نرسم و تجربه کنم.
• نام چند غزلسراهای پست مدرن موفق که آثار چاپ شده داشته باشند را ذکر کنید؟
خیلی از دوستان ما کارهایشان بصورت pdf اینترنتی و یا بصورت زیرزمینی درآمده یا اینکه هنوز در مرحله ی مجوز است. کتابهای دوستان با مشکلات اساسی برای مجوز روبرو هستند نه به خاطر متن آن بلکه به خاطر تفکر کتاب. می توانم از علیرضا نسیمی، محمد سعید میرزای ، هادی خوانساری ، مونا زنده دل، هدی قریشی،شهرام میرزای و وحید نجفی نام ببرم که ازآثار نجفی هم می توان به کتاب بردگانه با اهرام و کتاب پروانه در بایگانی و ازمحمد سعید میرزای می توان کتاب مرد بی مورد اشاره کرد.