وقتی مدرنیته با صنعتی شدن شهرها و سوت کارخانهها اعلام حضور کرد، برای بازدهی بیشتر و سود بالاتر لازم بود لباسهایی یکسان در تعداد بالا با قیمتی ارزانتر و وقتی کمتر تولید شود. اما تفاوت سلایق و فردیتها مانع پذیرش این موضوع از جانب مردم و مخاطبان پوشاک بود. ابزارهای یکسانسازی فرهنگی نظیر تلویزیون، رادیو، روزنامهها، مدارس مدرن و… بهراه افتادند تا بهجای سلیقه و دیدگاه فردی، سلیقه و دیدگاه جمعی را داشته باشیم و مرگ هویتهای فردی را بهازای کاهش هزینه و وقت شاهد باشیم. «مُد» یکی از همان ابزارها بود که قرار شد سلیقهای را به طور غیرمستقیم در ذهن مخاطب فرو کند. بهطوری که او باور کند لباسی که می پوشد سلیقهی فردی خود اوست.
در واقع گسترش مد با گسترش برندهای مختلف و نظام سرمایهداری و جاری شدن پول به جیب تولیدکنندگان همراه بود اما بعضی از مدهای پوششی یا آرایشی هم ناخودآگاه توسط یک فیلم یا مجموعه یا سوپراستار یا… بهصورت ناخواسته ایجاد می شدند و بعداً مورداستفادهی تولیدکنندگان پوشاک یا آرایشگرها یا… قرار میگرفتند.
اما در عمل هیچ کدام فرقی نمی کند!
پیروی از مد حتی اگر با مارکها و برندها پیوند نخورد و پول مردم را در جیب سرمایهدارها نریزد، نشانهای واضح بر ازدستدادن فردیت شخص و قوهی تشخیص خود اوست. تسلیم شدن در مقابل دستگاههای قدرت و ارادهی آنها که افراد ضعیف را تحت سلطهی خود میگیرد و گاهی با پیوند ناسیونالیسم و سوسیالیسم جنگ جهانی دوم را رقم میزند و گاهی هم با مذهب رادیکال، دوران مخوف کلیسا یا امروزیترش، داعش را زنده میکند. انواع دیگر ازدستدادن هویت فردی و سر خم کردن و پذیرش بیچونوچرای نظامهای قدرت را در همهی امور شاهد هستیم. و پیروی از مد یکی از زنگخطرهایی است که به جامعه میگوید تفکر شخصی در حال ازدسترفتن است.
حالا ممکن است شما بگویید من فلان مد را چون به من میآید یا زیبا میشوم دوست دارم و تحت سلطهی مد نیستم. خب اینجور موارد، یک سؤال مطرح کنید:
آیا شما در دورهای از زندگی این تیپ و نوع پوشش را دوست داشته اید و به آن روی آوردهاید یا فقط امروز که مد شده پیرو آن هستید؟
مثلاً:
آیا دهسال قبل هم با لباس و شلوار پاره بیرون میرفتید و خجالت نمیکشیدید و افتخار هم میکردید یا فقط امروز اینگونه فکر میکنید؟ آیا دهسال قبل هم با مدل ریش داعشی بیرون میرفتید یا آن را نشانهی تندروهای مذهبی میدانستید؟ آیا دهسال پیش هم با این مدل مو بیرون میرفتید یا آن را به مسخره، مدل بچههای دبستانی یا کندذهنها یا… خطاب میکردید؟
میشود برای هر مدل لباس و پوششی این سؤال را مطرح کرد و بعد به فکر فرو رفت تا بدانیم خودمان انتخاب کردهایم یا خیلی زیرپوستی بهجای ما و در مغز ما انتخاب کردهاند؟
حفظ سلیقهی شخصی علاوه بر حفظ خلاقیتهای فردی، جامعهای را میسازد که هیچ فرد یا گروهی نمیتواند از آن سوءاستفاده کند. حالا در انتهای مبحث که برای همهمان خیلی پیشپاافتاده و ساده بود سؤالی عمیقتر مطرح میکنم:
چند درصد تفکرات ما متعلق به خودمان است و جامعه و خانواده و نظامآموزشی و گروه دوستان و رسانهها و… در مغز ما فرو نکردهاند؟ چند درصد از ما سلیقهی جنسی، اعتقادات مذهبی یا غیرمذهبی و حتی پیشپاافتادهتر از آن، سلایق غذایی و شکل زندگیمان را خودمان انتخاب کردهایم؟؟
فکر کنیم… خودمان را ریشهیابی کنیم و بدون پیشفرضها، دوباره بسازیم. چیزی را بسازیم که واقعاً هستیم نه آنکه میخواهند باشیم. حتی اگر از لحاظ جامعه چیزی که واقعاً هستیم موردپسند نباشد.
سید مهدی موسوی