خیلی از شما فکر می کنید که دراکولاها شخصیت هایی تخیلی هستند. خیلی از شما خون آشام ها، زامبی ها، ارواح شیطانی و… را باور ندارید.
راستش را بخواهید تا چند روز پیش من هم جزء شما بودم و به کسانی که به این چیزها اعتقاد دارند هار هار می خندیدم. اما همه چیز همین چند روز پیش تغییر کرد.
ماجرا از آنجا شروع شد که در چند صفحه ی اینستاگرام، تصاویر تلخی از گرده های شلاق خورده و خاطراتی آشنا (اما همیشه تلخ) از شلاق خوردن مردمان سرزمینم به جرم حضور در مهمانی مختلط یا خوردن نوشیدنی الکلی یا… دیدم.
این تصاویر برای من چندان غریبه نبود. دوستان عزیزم همین چند وقت پیش به جرم هایی مشابه، شلاق خورده و راهی بیمارستان شده بودند. خود من هم در کنار حکم های خنده دار زندان طویل المدتم، به جرم دست دادن با یک شاعر نامحرم به خوردن نود و نه ضربه ی شلاق غیرقابل خرید محکوم شده بودم.
به خاطر همین ها کنجکاوی ام تحریک شد و متاسفانه تعدادی از کامنت ها را خواندم:
عده ای از مردم از این احکام حمایت کرده بودند و گفته بودند کسی که مشروب می خورد یا به مهمانی مختلط می رود حقش است و حتی باید بلاهای بیشتری سرشان بیاورند! و من به عنوان کسی که نه اهل مشروب و نه اهل مهمانی است حیرت زده به این میزان از خشونت و عقده نگاه می کردم.
عده ی دیگری گفته بودند خب اینها قانون را نقض کرده اند و باید به قانون کشورت احترام بگذاری. انگار هر کس قانون احمقانه ی این کشور را دوست نداشت می تواند شبانه از آزادترین کشورهای جهان ویزا بگیرد و برود آنجا در رفاه زندگی کند! احتمالا این دوستان اگر فردا تجاوز روزانه به پدر و مادر هم قانون شود در احترام به قانون غلط برای تجاوز صف می کشند!!
عده ی دیگری بحثشان سر فتوشاپ بودن یا نبودن عکس بود. انگار در کل ماجرا هیچ موضوع ناراحت کننده و قابل بحثی وجود نداشت و تنها امر مهم، بررسی صحت عکس و تعداد ردهای شلاق بر پشت بود!
عده ی دیگری می گفتند خب می خواستند شلاقشان را بخرند!! اینها عزیزانی هستند که علاوه بر کارشناس فوتبال و اقتصاد و سیاست و سینما و… بودن، کارشناس امور حقوقی هم هستند اما نمی دانند شلاق حد قابل خریدن نیست و شلاق تعزیری هم خریدنش به نظر قاضی مرتبط است. و می تواند مثل شلاق دست دادن بنده، اجازه ی تبدیل به جریمه را ندهد. متاسفانه عادت داریم در هر زمینه ای دهانمان را باز کنیم و درافشانی کنیم.
عده ی دیگری اعتقاد داشتند چرا باید این جوان ها و مخصوصا زن ها را شلاق زد!! باید رفت امثال طوسی و مرتضوی و… را شلاق زد که فساد واقعی را انجام می دهند. اولا این دوستان حس می کردند که کلا مشکل ظریف بودن زن است وگرنه خود شلاق خیلی چیز بدی نیست! دوم اینکه با رفتار غیرانسانی و شنیع شلاق زدن مشکل نداشتند بلکه با اینکه طرف حقش باشد یا نه مشکل داشتند.
و گروه آخر کسانی بودند که مخالف شلاق زدن بودند. این گروه در کامنت هایشان آرزوی روزی را می کردند که این حکومت ظالم سقوط کند و تمام رهبران و طرفداران آن و فرزندانشان را تکه تکه کرده و آنقدر شکنجه دهند تا به سزای اعمال زشتشان برسند. و من اینجا بود که به خودم لرزیدم. چون حس کردم تا وقتی مردم اینگونه می اندیشند با هر نوع تغییری تنها شکل و گروه ظالم تغییر می کنند و در ماهیت ظلم و رفتار غیرانسانی، تغییری نخواهیم داد.
من می ترسم… من از اینکه سی و نه سال در بین مردمی زندگی کرده ام که اینگونه دچار بیماری سادیسم شده اند می ترسم. من یک سال است که به خاطر خروجم از ایران شبانه روز گریه می کنم و به خاطر دوری اجباری از وطنم افسردگی گرفته ام. اما الان خوشحالم. چون تنها چیزی که در فضاهای مجازی می بینم خشونت افسارگسیخته است. این آدم ها ترسناک شده اند. ترسناک تر از هر فیلم ترسناکی که تا به حال دیده اید. من برای شما که دوستتان دارم و از جنس آنها نیستید نگرانم.
نژادپرستی، خودشیفتگی، نفرت، هوموفوبیا، سادیسم، زن ستیزی و مردستیزی، بیماری های جنسی و… در فضاهای مجازی بیداد می کند. بی خیال حکومت ها و سیاست! مشکل خود ما هستیم که اوضاعمان خیلی خراب است. وقتی ادبیات موافقان و مخالفان یک حکومت شبیه هم می شود باید ترسید. کسی که زیر پست دختری چادری با رکیک ترین کلمات او را مسخره کرده و مورد آزار جنسی قرار می دهد با کسی که زیر پست گلشیفته به عریانی او فحاشی های زیر کمر می کند فرقی ندارد.
کمی مواظب باشیم. این دراکولاها فقط پروفایل های جعلی در اینترنت نیستند. صاحبانشان روزانه در کنار ما راه می روند و هر روز خفاش شب ها و قاتل عنکبوتی های زیادی از کنار ما عبور می کنند.
دیگر نه از کلبه ی وحشت بترسیم، نه از جن گیر، نه از طالع نحس… ما سال هاست که با آنها زندگی کرده ایم و هنوز زنده ایم.
زنده ایم؟!
سید مهدی موسوی
دقیقاً